عاشقان ولایت

عاشقان ولایت








عاشقان ولایت
  • خونی که در رگ ماست

  • هدیه به رهبر ماست

اوقات شرعی تهران
آخرین نظرات
پیوند های دیگر




ساعت رسمی کشور
  • به زودی بارگذاری می شود


----------ماهنامه پلاک 313 - آذرماه 91-------------


کمی تامل...


((شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت به آنچه می گویید عمل کنید. ))

گزیده وصیت نامه شهید رحیم سلیمانی

بی مقدمه می رم سر اصل مطلب اصل مطلبی که شاید همیشه فرع قرار گرفته است و فقط یک عده یک سره رفتند سر اصل مطلب و جان و مال و عشق زمینی خود را گذاشتند و رفتند...می دانی وقتی یک شهید در آخرین دیدارش با خانواده فرزند خردسالش را در آغوش نگیرد برای اینکه نکند دل به او ببندد و نتواند رها شود به خدا برسد یعنی چه؟

شاید خیلی دوست داشتی که آن زمان بودی و در جبهه های جنگ کنار همت ها و باکری ها چمران هاو... می جنگیدی خوب حالا بجنگ در کنار آنها که بودند و هستند و خواهند بود بجنگ...

می گویی سلاح نداری؟! چرا سلاح تو قلم است فکر است اندیشه است می گویی سخت است اگر یک آرپی جی به دستم می دادند تا تانک دشمن را بزنم برایم آسان تر بود؟ خوب آری سخت است کار ما سخت است اما این را هم بدانیم که چشمان هزاران شهید بر اعمال ما دوخته شده است.

پاسخ ندادن به آن نگاه ها سخت تر نیست ؟! می گویی من یک دانشجویم همین که درس بخوانم خود کافی  است آری درس بخوان، خوب هم درس بخوان ،خوبتر از بقیه هم درس بخوان اما درس را که همه می خوانند به دور و برت هم بی توجه نباش بی خیال نباش. می گویی توجه می کنم و بی خیال نیستم اما نمی شود کاری کرد؟!

اما دیگر گفتن این حرف جایز نیست...

مگر همین دانشجو های هم سن و سال ما نبودند که لانه ی جاسوسی آمریکا را تسخیر کردند آنها مگر درس نداشتند آنها مگر ترس نداشتند؟!

نه نداشتند اگر هم داشتند یک خدای بزرگ داشتند که تکیه گاه محکمشان بود. اگر آنها می گفتند به ما چه و انقلاب نمی کردند اگر آنها می گفتند به ما چه و جنگ نمی رفتند الان من و شما جزء گروه پیشاهنگان شاهنشاه بودیم و رقص تمرین می کردیم... آیا به این فکر کرده اید...

امروز لانه جاسوسی آمریکا در خانه ی ماست در کنار ماست و باید با اراده با تقوا با تزکیه نفس تسخیرش کنیم امروز دیگر لازم نیست از دیوار آن بالا رویم.

امروز باید از دیوار احساسات خود بالا رویم تا لانه ی آمریکا و شیطان وارد قلبت نشده است تسخیرش کن...

بگذار ساده تر بگویم اگر در اتاقت عقرب و مار باشد می توانی آسوده بخوابی؟! می توانی بخوابی و بگویی من به آنها کاری ندارم پس آنها هم به من کاری ندارند؟! پس چطور اکنون آسوده خوابیده ای برای پیامبرت فیلم و کاریکاتور موهن بسازند و بیدار نشوی...در پشت بام هر خانه ایی ماهواره باشد و همه طرفدار بی بی سی و رادیو فردا و تو بیدار نشوی؟

پس حتما تو را مار گزیده است و بیهوش شده ای!!!!

اگر بیداری و مار گزیده نشده ای پس کاری کن این را بدان که شهدا دست ما را می گیرند و بالا می برند پس یا علی بگو و برخیز همین حالا (یا علی)....

«خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی خبری نمانیم»

گزیده ای از وصیت نامه شهید مهدی رجب بیگی

 

حاجی همت کجا وهمت ما کجا...

می خوام این نوشته مو با یه قصه شروع کنم...

یکی بود یکی نبود...

«به عادت همیشه ، هر روز یک نفر شهردار ساختمان می شد  ؛ تنبلی می کردند و ظرف های شام را نمی شستند. از یک طرف ، گرمای طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات کلافه مان کرده بود البته هیچ وقت ظرف ها نشسته نمی ماند . بالاخره کسی بود تا آنها را بشوید.

ناراحتی و گله من از بعضی دوستان به گوش حاجی همت رسید . با خودم گفتم ، این بار که حاجی از شناسایی منطقه بیاید، تکلیفم را با این قضیه یکسره می کنم.آن روز داغ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند.همه جا را گند برداشته بود و پشه و مگس و زنبور از سر و روی ساختمان بالا می رفت.وقتی حاجی آمد، توجه نکردم که چقدر خسته و کوفته است هر چی که دلم می خواست گفتم . او هم دلخور شد و گفت : به آن ها تذکر بده؛ اگر قبول نکردند، اشکالی ندارد. بگذار صبح بشود . لابد خسته هستند.راحت بگیر و...

آن شب که حاجی همت به خواب رفت،پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید. من رفتم و چفیه سیاهم را خیس کردم و آرام روی صورتش انداختم و او آرام گرفت . بعد هم کنارش دراز کشیدم و خوابیدم. نیمه های شب،نیش یک پشه سمج از خواب بیدارم کرد. به کنار دستم که نگاه کردم ،حاج همت نبود. به شتاب از اتاق بیرون زدم.درست حدس زدم .ظرف ها دم در نبودند.آرام پیش رفتم . در سوسوی نور ، کسی ظرف ها را می شست. چهره اش معلوم نبود ، چفیه ای را به سر و رویش محکم بسته بود تا شناخته نشود.آن ، چفیه خود من بود...

«از کتاب افلاکیان زمین محمد حسین عباسی ولدی»

حالا همت ما تو کار چگونه است ؟! غیر از این که همش همدیگر رو مقصر کنیم و بگیم به من چه و وظیفه من که نیست و من کار خودم رو انجام دادم . اینا حرفایی که میزنیم و انتظار داریم شهدا به ما نظری بندازن همیشه می گیم ما عاشق شهداییم همیشه خوب حرف می زنیم اما پای عمل که می رسیم حرف هایی که زدیم را فراموش می کنیم اما شهدا اینطور نبودند کم حرف می زدند و زیاد عمل می کردند.

 نیکومقام 

خیانت شریح قاضی

·         شریح قاضی از عناصر خوشنام و معتبر در صدر اسلام بود. که در سال های پس از رحلت پیامبر(ص) با حکم خلفا و از جمله ی آنها امیرالمؤمنین علی (ع) جایگاه قضاوت در کوفه را بر عهده داشت .

قبل از واقعه ی کربلا ، ابن زیاد (حاکم کوفه) ، هانی ابن عروه را که از بزرگان کوفه و مخالفان یزید بود ، به زندان انداخته و با شکنجه های فراوان سر و رویش را نیز مجروح نمود.

با رسیدن خبر این واقعه به قبیله ی هانی ، سربازان و خویشاوندانش ، اطراف قصر عبید الله ابن زیاد را گرفتند تا از وضعیت او با خبر شوند.

عبیدالله که به شدت از این قیام مردمی ترسیده بود، از شریح قاضی که در آن موقع در قصر کوفه حاضر و شاهد آن ما جرا بود خواست تا نزد قبیله ی هانی رفته و به دروغ، اعلام کند که وضعیت هانی خوب است و هیچ حبس و شکنجه ای در کار نیست.

شریح ، در مقابل پیشنهاد ابن زیاد بر خود لرزید و گفت: چطور بعد از هفتاد سال شهادت دروغ بدهم؟ من قاضی کوفه ام، مردم مرا صحابی پیامبر(ص) می دانند و...

عاقبت ، شریح ، از انتقام و خشم ابن زیاد و جایگاه خود ، ترسید و به جمع قبیله ی بنی مراد آمده و خطاب به مردم که از او پرسیدند: هانی را چگونه دیدی؟ گفت: سرخ روی و آرام! منظور او این بود که صورت هانی در اثر ضربات ابن زیاد خون آلود و سرخ و خودش نیز آرام و خاموش بود! اما شریح این سخنان را طوری بر زبان آورد که مردم تصور کردند هانی سرحال و آرام است.

شریح به خیال خود توریه کرد و مردم را فریفت . او گفت هانی زنده و سلامت است ، مساله ای پیش نیامده به خانه های خود برگردید ، که رئیستان مشغول مذاکره با ابن زیاد است.

یاران هانی به اعتماد شهادت صحابه ، به خانه بازگشتند و ساعتی بعد بدن نیمه جان هانی از بام دارالحکومه به زمین پرتاب شد.

همین اقدام، باعث ایجاد رعب و وحشت در کوفه و تسلط ابن زیاد بر امور شده و کوفه را علیه مسلم شورانده و جهت حرکت امام حسین (ع) را از کوفه به سمت کربلا تغییر داده و یکی از عوامل مهم وقوع حادثه ی جانسوز عاشورا شد.

·         خواص و بزرگان جامعه ی اسلامی ، باید در وقت لازم ، موضع خود را مشخص کرده و حقایق را برای مردم تشریح کنند.

هرگونه سکوت و یا توریه و تقیه درمقابل دشمنان و فتنه گران در مقطع کنونی که نظام و ولایت ، در خط مقدم جبهه ی مبارزه با استکبار و منافقین قرار دارند ، همان خیانتی است که شریح قاضی در مقابل امام حسین (ع) انجام داده و دنیا و آخرت خود را بر باد داد.

محمد  مهدی بهرامی

مصرجدید،انقلاب یا انتقال قدرت؟!

 

2سال پیش وقتی ملت ایران پیروزی انقلاب اسلامیش را جشن می گرفت در 22 بهمن  شاه ستمگر مصر(مبارک) خلع شد ومردم مصرفصل جدیدی را درتاریخ خودرقم زدند .حالا زمانی شده بود که عمر فراعنه به سر آمده بود و ندای الله اکبر در سراسر سرزمین مصر طنین انداز شده بود.چندی از شیرینی این پیروزی نگذشته بود که صداهایی از دخالت آمریکا و غرب در امورسیاسی مصر انقلاب کرده، شنیده شد.با انجام انتخابات مصراحمد شفیق با اختلاف بسیار کمی ، از نظر آرا  از مرسی شکست خورد.مرسی  از طرف اخوان المسلمین حمایت می شد.اما واقعا در ذهن او چه می گذشت؟او تا چه حد به مبانی اسلام محمدی معتقد بود و هست ؟

 تا اینکه محمد مرسی جزئیات جدیدی از سفر تابستان گذشته خود به تهران و محتوای مذاکرات با احمدی نژاد را بیان کرد.
روزنامه سعودی الریاض، نوشت که محمد مرسی در سفر به تهران برای حضور در نشست سران جنبش عدم تعهد از دیدار با مقامات ارشد ایرانی خودداری و پافشاری کرد ملاقات تنها با محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران انجام شود.
سفر شهریور گذشته مرسی به تهران، نخستین سفر یک رئیس جمهور مصر به ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 33 سال قبل تاکنون است.
مرسی در سفری چند ساعته به تهران، در افتتاحیه نشست سران جنبش عدم تعهد شرکت کرد و در حاشیه آن با احمدی نژاد ملاقات داشت.
رئیس جمهور مصر در  دیدار با شماری از فعالان سیاسی در منزل شخصی اش در قاهره گفته بود: در دیدار با احمدی نژاد در تهران از او خواستم تا حمایت از حکومت بشار اسد رئیس جمهور سوریه را متوقف کند.
مرسی در سخنرانی اش در اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران، به شدت از حکومت سوریه انتقاد و آن را حکومتی سرکوبگر و ظالم توصیف کرد که باید در  براندازی آن، مخالفان، متحد شوند.
سخنان مرسی برخلاف موضع گیری رسمی ایران در حمایت از دولت دمشق بود و باعث شد هیئت سوریه ، به طور موقت سالن اجلاس را در اعتراض به اظهارات مرسی، ترک کنند.
مرسی همچنین گفته بود که: در دیدار با احمدی نژاد همچنین از او خواستم دولت ایران از دخالت در عراق به سود شیعیان این کشور خودداری و موضع خود را درباره "اشغال سه جزیره اماراتی ابوموسی ، تنب بزرگ و تنب کوچک" اعلام کند تا مصر نیز روابط قوی را با ایران برقرار کند.
وی نیز در این اظهارات، ادعای نادرست عمّال و دستنشاندگان  امارات درباره "اشغال این جزایر توسط ایران " را مطرح کرده است. ادعایی که بارها ایران با شفافیت و قاطعیت ، آن را رد کرده است.
ایران حدود 32 سال پیش رابطه دیپلماتیک با مصر را به دلیل صلح این کشور با اسرائیل ، قطع کرد. هم اکنون روابط ایران و مصر در سطح دفاتر حفاظت از منافع در قاهره و تهران است.
قبل از این مقامات مصری حذف نام خالد اسلامبولی، قاتل انور سادات (  رئیس جمهور وقت مصر ) از یکی از خیابان های تهران ، شرط ازسرگیری روابط با ایران اعلام می کردند!

بعد از این ماجرا ها بود که نامه ی محرمانه او به رژیم غاصب صهیونیستی فرستاده شد. مرسی در این پیام گفته است که تمایل زیادی به گسترش روابط دوستانه میان مصر و اسرائیل دارد و عاطف محمد سالم را به عنوان سفیر جدید مصر تعیین کرده تا سفیر فوق‌العاده و مخبری از سوی وی در نزد اسرائیل باشد.
رئیس جمهوری مصر همچنین، رئیس رژیم غاصب صهیونیستی را "عزیزم و دوست بزرگوارم" خطاب کرده است و برای صهیونیستها نیز آرزوی رفاه و شکوفایی و آسایش کرده است و در پایان نامه خود آورده است : محمد مرسی دوست وفادار شما؟؟؟؟!!!!! !
بعد از فاش شدن این پیام ،‌در افکار عمومی به وی‍ژه ملت مصر این سوال پدید آمد که آیا مرسی از دایره اخوان المسلمین خارج شده و مواضع خود را تغییر داده است ؟
 

از عجایب مصر  کنونی این است که  به دستور مرسی در تاریخ 26/04/1391 دولت این کشور ورود اتباع عراقی و ایرانی را به این کشور ممنوع اعلام کرد در حالی که اسرائیلی ها همچنان آزادانه اجازه رفت و آمد در مصر را دارند.

اما چه شده که اکنون داعی حمایت از غزه را دارد و کانال سوئز را بر روی کشتی های اسرائیلی می بندد و نخست وزیرش را به غزه جنگ زده می فرستد؟

ناخود آگاه انسان به یاد حکومت آل زبیر در دوران امام سجاد(ع) می  افتد که  علم خون خواهی امام شهیدمان را به دروغ و برای رسیدن به منافع خودشان برافراشتند  و از آن استفاده ابزاری کردند تا اینکه مردم را فریب دادند ولی سرانجام بنی امیه ظالم بر آنها غالب شد.

شاید هم بتوان گفت تعصب عربی آنها این بار انان را در برابر اسرائیل قرار داده است .ما یادمان نرفته است که همین اعراب که اکنون در بحرین و سوریه جنایت میکنند در سال 1967 علیه اسرائیل شوریدند پس نمیتوان دشمنی صرف با اسرائیل را دلیل بر اسلام مصر گذاشت شاید هم این یک سناریو جدید باشد.

بصیرت از ملزومات  امروز روزگار ماست همانطور که مقام معظم رهبری  هم چندین سال  است که با آن تاکید می کنند پس ساده گذشتن از حوادث مهم و حساس  دنیا  و به خصوص  رویداد های منطقه و خاور میانه  به هیچ وجه جایز نمی باشد.

سوال اساسی این است که آیا  کشور خبیث و مکار انگلستان  توانسته در انقلاب مصر نفوذ کند و آنرا به نفع اهدافش مصادره کند؟

مصر با اتخاذ سیاست های کاملا متضاد در قبال اسرائیل و امت اسلام  نشان داد که نمی تواند در اجرای احکام اسلام ثابت قدم باشد .سردمداران مصری  خوب می دانند که  دستشان  در خون بی گناهانی که در سوریه کشته شدند سهیم است.

درود بر امام (ره) که اسلام ناب محمدی را برای ما به یادگار گذاشت  و راه را نشانمان داد  تا گمراه نمانیم .

نوشته  شده توسط رضا داود آبادی

  مهندسی صنایع 90          

                                                                  روزی که بنامت زدیم                            

روز اول: حضرت مسلم بن عقیل

«برادر، پسر عمو و فرد مورد اطمینان» عناوینی بود که سید الشهدا در نامه خود و در پاسخ به دعوت مکرر شیعیان و سران کوفه؛ در مورد مسلم بن عقیل گفت.

نیمه شعبان بود که مسلم از مکه به کوفه رفت و حدود هجده هزار نفر با او و به نفع امام بیعت کردند. آن زمان، والی کوفه نعمان بن بشیر بود.

در ایام فعالیت و قیام حماسی مسلم، والی کوفه عزل و ابن زیاد به ولایت کوفه منصوب شد و به مقابله با حرکت حضرت مسلم پرداخت.

ابن زیاد سران شهر را فراخواند و آن ها را با تهدید و تطمیع، مطیع خود کرد! با ایجاد جوّ رعب و وحشت و دستگیری ها، بیم و هراس بر مردم سایه افکند و از دور حضرت مسلم پراکنده شدند.

حضرت مسلم در کوفه تنها و غریب ماند و سرانجام توسط سربازان ابن زیاد دستگیر شد و به دستور ابن زیاد بر فراز برج قصر، سر از بدنش جدا کرده و پیکرش را از بالای برج به پایین انداختند.

شهادت حضرت مسلم در روز هشتم ذی الحجه سال 60 هجری بود و مزار متبرک ایشان در شهر کوفه است.

روز دوم: حضرت زینب سلام الله علیها

دختر امیرالمؤنین علیه السّلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها در سال پنجم هجری، در روز 5 جمادی الاول در مدینه پس از امام حسین علیه السّلام به دنیا آمد.

این بانوی بزرگ که دارای قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت، زهد و ورع، عفاف و شهامت فوق العاده بود، در حادثه صحرای کربلا پیام آور خون شهدا و همراه برادر خویش در این نهضت عظیم بود.

شوهرش، عبدالله بن جعفر (پسر عمویش) بود. دو پسرش به نام های محمد و عون در واقعه کربلا به شهادت رسیدند. او سرپرست کاروان اسیران اهل بیت، پرستار امام زین العابدین علیه السّلام، سنگ صبور خاندان رسول الله و افشاگر ستمگری های حکّام اموی به وسیله خطبه های آتشین بود.

او دختر شهید، خواهر شهید، مادر شهید و عمه شهید بود و به راستی «قهرمان صبر» است و به حق باید گفت که:

سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

 

 

 

روز سوم: حضرت رقیه سلام الله علیها

دخترک سه چهار ساله امام حسین علیه السلام که مانند سایر اهل بیت سیّد الشهدا علیه السلام در سفر کربلا حضور داشت، همراه اسرا به شمام برده شد.

پس از خطبه حضرت زینب سلام الله علیها در مجلس یزید که اوضاع را بر ضد یزید متحول ساخت، یزید اهل بیت امام حسین علیه السّلام را در خرابه ای جای داد.

حضرت رقیه سلام الله علیها شبی پدر را به خواب دید. پس از بیدار شدن بسیار گریست و بی تابی کرد و بهانه پدر را گرفت. خبر به یزید رسید، دستور داد سر مبارک امام حسین علیه السلام را نزد رقیه ببرند!

دختر سه ساله اباعبدالله از این منظره بیشتر رنجور شد و از غم پدر در همان خرابه به لقاء الله پیوست...

روز چهارم: حرّ بن یزید ریاحی  

روز عاشورا هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. او که شب عاشورا به عمویش راجع به شهادت پاسخ «احلی من العسل» را داده بود، برای میدان رفتن از امام خویش اجازه خواست. اباعبدالله قاسم علیه السّلام را به آغوش کشید، گریست و اجازه جنگ داد.

قاسم علیه السّلام سوار بر اسب شد، رجز خواند و به جنگ پرداخت:

اِن تنکرونی فأنا ابن الحسن

سبط النّبی المصطفی و المؤتمن

هذا حسین کالأسیر المرتهن

بین أناس لاسقوا صوب المزن

 

 

روز پنجم: عبدالله بن حسن علیه السّلام

نوجوان یازده ساله-فرزند امام حسن مجتی علیه السلام- هنگامی که دید عموی بزرگوارش - سید الشهدا علیه السلام- بر زمین افتاده است، برای دفاع از ایشان به میدان شتافت و جنگید و با تیغ «بحر بن کعب» به شهادت رسید.

رجز او هنگام پیکار چنین بود:

ان تنکرونی فانا ابن حیدره

ضرغام اَجام و لیث قسوره

علی الأعادی مثل ریح صرصره

 

روز ششم: حضرت قاسم بن حسن علیه السّلام

فکر نمی کرد جنگ با حسین علیه السّلام، تا این حد جدی باشد... صبح عاشورا، آب دادن به اسب خود را بهانه کرد و از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان ابا عبدالله پیوست، توبه کنان و پشیمان از آنچه کرده بود!

پس از قبولی توبه از جانب سالار شهیدان به عنوان اولین نفر از سپاه آن حضرت، اذن میدان طلبید.

بر زمین که افتاد، امام حسین علیه السّلام بر بالینش حضور یافت و خطاب به او فرمود:

«انت حرّ کما سمتک امّک و انت حرّ فی الدنیا و انت حرّ فی الاخره»

«تو همانگونه که مادرت نامت را حر گذاشت، حر و آزاده ای! آزاده و سعادتمند»

 

روز هفتم: حضرت علی اصغر علیه السّلام

طفل شیرخوار امام حسین علیه السّلام که در روز عاشورا از تشنگی بی تاب شده بود، آخرین یاور پدر خویش بود.

امام، طفل مظلوم خود را بر روی دو دست بالا گرفت و رو به دشمن فرمود:

«از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی بینید چگونه از تشنگی بی تاب است؟!...»

و پاسخ تشنگی علی اصغر علیه السّلام را تیر سه شعبه داد.

 

 

 

روز هشتم: حضرت علی اکبر علیه السّلام

فرزند بزرگ سیدالشهدا که در خلقت، اخلاق و گفتار شباهت زیادی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشت، اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شجاعت و دلاوری علی اکبر و رزم آوری و بصیرت دینی وسیاسی اش در سفر کربلا و به ویژه در روز عاشورا تجلی کرد.

چندین بار به میدان رفت و با شجاعت تمام با انبوه سپاه دشمن جنگید. گرچه پیکار، سخت او را تشنه تر می کرد؛ اما بی آن که بتواند آبی بنوشد با همان تشنگی و جراحت، مجدد به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.

قاتلش،«مره بن منقذ» بود.

حضرت علی اکبر نزدیکترین شهیدی است که با امام حسین علیه السلام دفن شده است. مدفن مطهر او پایین پای اباعبدالله است و به همین جهت، ضریح امام شش گوشه دارد.

 

روز نهم: حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السلام

فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام، برادر سید الشّهدا سلام الله علیه، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا!

در زمان واقعه کربلا 34 ساله بود. کنیه اش «ابوالفضل» و «ابوفاضل» است و از معروف تر ین لقب هایش قمر بنی هاشم، سقا، صاحب لواء الحسین، علمدار، ابوالقربه، عبد صالح، باب الحوائج و... است.

قمر بنی هاشم قامتی رشید، چهره ای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشت.

در حادثه کربلا، پرچمدار سپاه امام حسین علیه السّلام و سقایی خیمه های اطفال و اهل بیت اباعبدالله را بر عهده داشت.

عباس که مظهر ایثار و وفاداری و گذشت بود، وقتی به فرات رسید با آن که تشنه بود اما به احترام برادر و تشنگی او و اهل بیتش لب به آب نزد و سوگند یاد کرد آب ننوشد و سرانجام با همان لبان تشنه به شهادت رسید.

 

روز دهم: حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام

امام سوم شیعیان و شهید کربلا که نهضت عاشورا بر محور فداکاری و جانفشانی آن حضرت شکل گرفت.

امام حسین علیه السّلام بسیار مورد علاقه پیامبر بود و آن حضرت درباره ایشان می فرمود:

«حسین منی و انا من حسین...» تا شش سالگی در آغوش پیامبر بزرگ شد.

در دوران خلافت پدر بزرگوارشان در کنار آن حضرت بود و در سه جنگ «جمل» ، «صفین» و «نهروان» شرکت داشت.

پس از شهادت پدر، مطیع رهبر و مولای خویش، امام حسن مجتبی علیه السّلام و همراه برادر بود.

بعد از شهادت امام حسن مجتبی علیه السّلام بار امامت بر دوش ایشان قرار گرفت.

در آن زمان معاویه بر حکومت مسلط بود. با مرگ معاویه یزید به والی مدینه نامه نوشت که از امام حسین علیه السلام به نفع او بیعت بگیرد، امّا حسین بن علی علیه السّلام که از فساد و بی لیاقتی یزید مطلع بود از این بیعت امتناع ورزید و برای رهایی اسلام و مسلمین از بلای سلطه یزید که به زوال و محو دین می انجامید راه مبارزه را در پیش گرفت.

از مدینه به مکه هجرت کرد ودر پی نامه های فراوان کوفیان و شیعیان عراق به آن حضرت و دعوت از ایشان جهت رفتن به کوفه، ایشان ابتدا مسلم بن عقیل را جهت حصول اطمینان از وفاداری کوفیان به آن دیار فرستاد و پس از تأیید مسلم، همراه یاران و اهل بیت خویش راهی آن سرزمین شد. اما با پیمان شکنی کوفیان و شهادت حضرت مسلم، ایشان پیش از رسیدن به کوفه در صحرای «کربلا» در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت. اما تسلیم نیروهای یزید نشد و سرانجام، در روز عاشورا در صحرای کربلا مظلومانه و تشنه­کام همراه اصحابش به شهادت رسید. از آن پس کربلا و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگی شد و شهادت ایشان، سبب زنده شدن اسلام و بیداری وجدان های خفته گردید. پیامبر خدا درباره امام حسین علیه السّلام فرمود:

«قسم به آن که مرا به حق به پیامبری فرستاد. حسین بن علی در آسمان بزرگتر از زمین است و بر سمت راست عرش الهی نوشته است «حسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» » (سفینة البحار، جلد 1 ، ص 257)

 سید مهدی حسینی 

مهندسی  کامپیوتر 89